نویسنده: مریم صانع‌پور

 

هانری کربن شاید مشهورترین و موجه‌ترین شیعه‌شناس در ایران است وی که از منظری پدیدارشناسانه شیعه را مورد بررسی قرار داد به نتایج قابل قبولی‌تری دست یافت کربن که از شاگردان لوئی ماسینیون بود از زاویه‌ای باطنی و رمزی تشیع را مورد بررسی قرار داد با تأویلات باطنی و عرفانی خود کوشید فارغ از ملاک‌ها و معیارهای مدرنیته‌ی غربی، نگرش شیعی را ارزیابی کند از این‌رو به دنبال تحصیل معیارهای درون – دینی اسلامی شیعی بود و به این ترتیب توانست مجموعه‌ای از آثار پژوهشی در مورد فلاسفه، متکلمان، حکیمان، و عرفای شیعه تدوین نماید که از شائبه‌ی تعصبات جانبدارانه‌ی شرق‌شناسان خالی باشد و این تلاش هانری کربن شایسته‌ی تقدیر است. سفر کربن به تهران و ملاقات‌هایش با علامه طباطبایی در صحت نتایج تحقیقاتش نقش مهمی را ایفا کرد امّا در عین حال نکاتی چند را می‌توان در مورد شیعه‌شناسی وی مطرح کرد:
1. ورودی کربن به شیعه‌شناسی وی بحث امامت به مثابه علت تشیع است در حالی که امامت معلول نظریه‌ی عدل و نظریه‌ی عدل، معلول حسن و قبح عقلی می‌باشد به هر تقدیر بحث امامت در شیعه، متناظر نظریه‌ی ولایتِ متصوفه است که این رویکرد کربن باعث شده تا نگاهی باطنی و اسماعیلی به مسئله‌ی امامت در شیعه‌ی دوازده امامی داشته باشد؛ این امر موجب پیدایش نظریه‌ای اشعری و جبرگرایانه از امامت می‌شود و جای مبانی عقلانی تشیع را در این دیدگاه خالی می‌گذارد در حالی که مبانی اعتقادی مسلمانان از توحید آغاز می‌شود؛ اصلی که پذیرشش مستلزم استدلال‌های عقلانی است حتی استدلال حضرت ابراهیم در قرآن که در پاسخ به پرستش اجرام آسمانی می‌فرماید «لا أُحِبُّ الآفِلِینَ» (6/76) استدلالی عقلانی است یعنی «افول کننده و فناپذیر قابل دلبستگی نیست» تمام ادله توحید در آیات قرآنی و احادیث نبوی نیز دلایلی عقلانی و استدلالی است. اصل دوم اعتقادی مسلمانان نبوت است که مبتنی بر اصل توحید می‌باشد به این معنا که با پذیرش عقلانی توحید، مسلمان معتقد می‌شود خدای واحد از سر رحمت و لطف، انسانها را بدون راهنما رها نمی‌کند و با پذیرش نبوت خاتم پیامبران، قرآن را به عنوان پیام نبوی می‌پذیرد و از این‌جا به بعد ادلّه‌ی نقلی موضوعیت پیدا می‌کند و سپس براساس آیات قرآن، معاد نیز اثبات می‌شود پس پذیرش معاد به عنوان اصل سوم اعتقادی مسلمانان مبتنی بر ادله‌ی نقلی است که بر ادله‌ی عقلیِ نبوت و قبل از آن بر ادلّه‌ی عقلیِ توحید بنا شده است و امّا عدل به عنوان چهارمین اصل مورد پذیرش شیعه امامیه مبتنی بر حسن و قبح عقلی است و از این‌رو قوت استدلال و عقلانیت در شیعه‌ی امامیه بیش از سایر گرایش‌های اسلامی است؛ نتیجه‌ی عدل الهی و عدالت اجتماعی ادامه‌ی جریان هدایت الهی در آخرالزمان توسط امامان است زیرا انقطاع وحی نبوی حاصل شده و قاعده‌‌ی لطف خداوند ایجاب می‌کند همواره یکی از جانشینان پیامبر به عنوان دربردارنده نقش الگو و اسوه در میان مردم زندگی کند تا امید و انتظار اجرای عدالت اجتماعی در سایه‌ی گسترشِ رحمت، حکمت و عقلانیت در دل‌های مردم جهان زنده بماند یعنی جانشینی خداوند بر روی زمین به دست وارث همه‌ی پیامبران و امامان محقق گردد؛ به دست کسی که صفات و افعال خداوند را در روی زمین تعین می‌بخشد تا وعده‌ی جعل خلیفه‌ی خداوند بر روی زمین تحقق کامل یابد براساس این استدلال اصل امامت و نهایتاً ظهور امام دوازدهم لازم و ضروری است تا خلقت جهان و جعل خلیفه‌ی خدا بر روی زمین ابتر نماند.
2. هانری کربن با چشم‌اندازی مسیحی معتقد است رنج‌های امامان موجب بخشیده شدن پیروانشان می‌شود که این امر خلاف صریح آیه‌ی قرآن است که فرمود «وَ لاتَزر وازرةً ورز اخری» و یا « لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» (53/39) و یا «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِینَةٌ» (74/38) در تعالیم امامان هر انسانی مسئول عمل خویش است و اگر قاعده‌ی شفاعت در شیعه موضوعیت دارد لازمه‌ی شفاعت جفت شدن مأموم با امام، و نیز جفت شدن امت با پیامبرش می‌باشد و این جفت شدن یا مطابقت، به منزله پیروی معرفتی و وجودی از امام است که فقط در اینصورت زمینه‌های شفاعت فراهم می‌گردد تا با وساطت امامان و به اذن خداوند برخی گناهان پیروان امامان بخشیده شود و این امر ربطی به رنج بردن یا رنج نبردن امام ندارد. نمی‌توان رنج‌های امام حسین در روز عاشورا را (با رویکردی مسیحی) عامل بخشش شیعیان دانست زیرا رنج‌های ایشان علل منطقی خودش را دارد و آن اینکه همواره در طول تاریخ، باطل در مقابل حق، صف‌آرایی‌کرده است و با ارزشهای انسانی درگیر شده است امامان نیز که مقید به ارزشها و فضایل اعتقادی، اخلاقی و عملی انسانیت، در بالاترین نقطه بوده‌اند همواره در معرض فشار، تهدید، آزار، شکنجه، حبس، حصر و شهادت قرار داشته‌اند بنابراین رنج‌های امامان به همین علت است نه به علت بخشش گناهان پیروانشان.
3. هانری کربن با طرح نظریه‌ی ولایت به عنوان مبنای امامتِ شیعه، گرفتار یک رابطه‌ی غیرمعقول مرید و مرادی شده است که فقط در تعالیم باطنی متصوفه مشاهده می‌شود در حالی که آیات قرآن، سنت نبوی و سنت امامان همواره با رویکردهای غالیانه‌ی پیروانشان مقابله کرده‌اند، رویکردهایی که برای ایشان قائل به الوهیت می‌شدند. در گزارشات تاریخی آمده امامان برخی متصوفه‌ی زمانشان را مشرک خوانده‌اند زیرا ایشان مروج رابطه‌ی مراد و مریدی بودند که موجب تعطیل عقلانیت می‌شد و اطاعت کورکورانه‌ی مرید از مرادش را توجیه می‌کرد در این نگرش عقل انسان به عنوان فصل ممیزه‌ی او از سایر حیوانات معطل گذارده می‌شد؛ نگاه متصوفه به ولایتِ قطب و مراد به گونه‌ای است که تو گویی «فِی السَّمَاء إِلَهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلَهٌ» در حالی که خداوند حتی لازمه‌ی ایمان به خود را، ادلّه‌ی عقلانی معرفی کرده است و براین اساس اصول اعتقادات مسلمانان، تحقیقی است و اعتقادات تقلیدی در آموزه‌های اسلامی فاقد ارزش است؛ به تبع این اصل اطاعت کورکورانه و مریدانه از پیامبر و امامان نیز بدون استفاده از تفکر و تعقل، اعمال عبادی را فاقد ارزش معرفی می‌کند چنانکه همواره پیامبر و امامان دلایل خود را به مخاطبان عرضه می‌کردند. در مسائل حاکمیتی نیز امام علی از شهروندان می‌خواستند تا از ایشان انتقاد کنند و امام جعفر صادق (علیه‌السلام) در امور فردی و اجتماعی، دیگران را ترغیب می‌نمودند تا با انتقاد از امام عیوبش را به وی گوشزد نمایند و واژه هدیه دادن را در مورد انتقاد از عیوبشان به کار می‌بردند، بنابراین برخی نظریات هانری کربن با نگرش غالیانه‌ی فرقه‌ی شیخیه تناسب دارد فرقه‌ای که تأویلات بی‌حد و نهایتش مع‌الواسطه موجب پیدایش فرقه‌های بابیه و بهائیه شد هر چند به هر حال چنین نگرش‌های غالیانه‌ای در میان شیعیان وجود داشته و نمی‌توان در این چشم‌انداز هانری کربن را مقصر دانست که در بخش آخر، نگارنده به آسیب‌شناسی این جریان خواهد پرداخت.
4. در نظریه کربن امامت دارای شأنی کیهانشناسانه و وجودشناسانه است که در قوس نزول بررسی شده است و به نظر می‌رسد کربن کمتر به نقش امامت و پیشوایی در قوس صعود و معرفت‌شناسانه که مهمترین بعد امامت است پرداخته باشد.
5. هانری کربن در بررسی نظریات متفکران شیعه کوشش قابل تحسینی کرده است و با شناخت و معرفی حکمایی چون سهروردی خدمتی عظیم به فرهنگ تشیع نموده که بسیار قابل تقدیر است امّا در عین حال نتایج پژوهش وی در مورد مشاهیر فکری شیعه، گرایش‌های باطنی این مشاهیر را بسیار برجسته می‌نماید و به خصوصیت ذاتی تشیع که عقلی محوری آن است کمتر می‌پردازد در حالی که از دیدگاه امامان شهودهای اشراقی، زمانی واجد ارزش است که مبتنی بر حکمت عقلانی باشد و از این رو در آموزه‌های امامیه به لحاظ فردی پایه‌های عقلانیت در شناخت اوصاف و افعال حضرت حق، نقشی پررنگ از شهودهای اشراقی دارد و نیز در شناخت اجتماعی و انتقال حقایق به دیگران فقط استدلال‌های عقل مشترک انسانی دارای ارزش هستند و شهودهای اشراقی حتی اگر حاوی حقایقی باشند قابل انتقال به غیر نیستند.
شیعه دوازده امامی در انتظار ظهور امام مهدی است تا عقلانیت، معرفت، حکمت، رحمت، و عدالت را جهانی کند بنابراین تشیع، نگرشی جمع محورانه است و برای همگانی شدن حق، عدالت، حکمت و رحمت تکیه بر عقلانیت، استدلال و منطق مشترک انسانها لازم است که شهودهای اشراقی فردی جایی در این میان نخواهند داشت؛ شیعیان امامیه در انتظار روزی هستند که عقول همه‌ی مردم از زیر رسوبات خرافات و بدعت‌های مختلف بیرون کشیده شود تا همگان با اتکا بر دلایل عقلانی، حقانیت پیام‌های نبوی را دریابند و با اسوه پذیری از وارثان پیامبران، همگان در اقامه‌ی قسط و عدل سهیم شوند؛ این نگاه با نگرش مرید و مرادی تنافی دارد زیرا در آن هنگام، امام زمان با اشراقات و شهودهای فردیِ خود حقایق را می‌یابد و پیروانش تعبداً از او پیروی می‌کنند یعنی شهروندان جامعه‌ی آخرالزمانی با تبعیت محض و بی‌چون و چرا، عقول فردی و اجتماعی خود را معطل خواهند گذارد؛ در این صورت سؤالی مطرح می‌شود از این قرار: آیا در شرایطی که طبق احادیث صحیح، در دوره‌ی آخر زمان هیچ زمین بائری وجود نخواهد داشت که استعدادهایش به فعلیت نرسیده باشد بلکه همه‌ی زمین‌ها همه سرسبز خواهند بود چگونه می‌توان تصور کرد که اشرف قوا و استعدادهای اشراف مخلوقات که عقل انسان است معطل گذارده شود؟ به نظر می‌رسد در زمان ظهور امام دوازدهم، عقول و استعدادهای فردی و اجتماعی افراد از حالت بالقوه، به فعلیت کامل برسند و در شرایط بسط عقل و خرد جمعی به پیروی آگاهانه و خردورزانه از امام مهدی بپردازند تا در فضایی پرنشاط همه‌ی قابلیت‌های فردی، جمعی و محیطی جامعه‌ی انسانی به صورتی فعّالانه و خودجوش به فعلیت برسند؛ چنین فضایی با سرسپردگی و اطاعت منفعلانه از طرف مردم، و اقتدار بی‌قید و شرط در همه‌ی امور از یک نفر (ولو انسان کامل) مغایرت دارد زیرا انقیاد بی‌قید و شرط یک جامعه‌ی متعبد، مستلزم کنار گذاشتن عقلانیت ذاتی انسانیت می‌باشد.
منبع مقاله :
صانع‌پور، مریم؛ (1393)، شیعه‌شناسان غربی و اصول اعتقادات شیعه دوازده امامی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل